دیسۀ افلاطونی

کَژْبُن و کژانگار

بیمارِ زاویه‌ست

خفتۀ بی‌نَهِش ز پیراهوریدن

در بی‌نامی و ناسانی

سینه را سپر می‌کند

بر تاغِ مهرازیک و مرگ،

معشوقۀ او

می‌خوانَدَش که پیش آی

ای مغروقِ خونِ خویش‌

وی ایستاده در باغ استخوان

نوشته رضا مرتضوي

نفرین کیوان

 

گرانگُفتار از پُرخَمودگی

ناوبرانِ خموشیدگی

مردانِ مَدارند

هم‌تبارانِ اثیر

در تَکینِگی

گوش جان بسپار ای موشِ معبد

تا به باداَفرهِ کافورخوارگی

چون کاهنِ کاسه‌گردانِ آرامش

در کوچه‌هایِ هوچیان نشوی

هول زایش به جانِ جهان افتاد

و باروبندانِ دردبارگی

آسیمه از بی‌تن روانِگی

بیرون جهیدند و دژ

بَرین خاک تیره گزیدند

تا امیرِ مُقامران

آب از جام جمجمه نوشد

به ابجدخوانیِ هوشِ نو

هر گنجشک

ققنوسی شد و

هر مار، اژدهایی

از نامندۀ در سکوت

سخن یاوه شد

و ذوالاکتاف، غایب

کافَرِستان را

شانه از شک شکافت

نوشته رضا مرتضوي

اوروبوروس در سماع

بیرون از حلقۀ جادو

بر اورنگ افیون

به تماشای چرخش عاجزانۀ کلید

در دست کج تو

از یمین برخاسته، بر یسار می‌نشیند

اینجاست که از مگس، گردبادی

درمی‌نوردَدِمان

که شما را چه به جادوی سیاه؟

دهان ناپدید می‌شود

و ما پیش از مناسکِ آه

چون ماه

به خاک این مغاک

از فراز، در می‌غلطیم

نوشته رضا مرتضوي

شمار کشتگان

هنجارمند در بُطلان

ناباشنده در پراکَنِش

بی‌اُبژه و بی‌هُش

سامان‌گریز و داوری‌پرهیز

در بی‌اندامی و تن‌زدودگی

جامه بر هیچ می‌پوشاند

و در برآتش‌نهادن خویش، ما را

خودپنهانگرانه می‌کوشاند

نوشته رضا مرتضوي

شعری از لری او.دین

ویتامین‌ها گیجم کرده‌اند –  لری او.دین ( برگردان از رضا مرتضوی)

اقرار می‌کنم که گیج شده‌ام

دیروز

قرصی که باید روزی یک‌بار می‌خوردم را

دوبار خوردم

و حالا فرداست

شعری از لری او.دین

نوشته رضا مرتضوي