برای ریختن

در آغاز هیچ نبود
کلمه بود
خون و اشک
هر دو برای ریختن
یکی پس از دیگری

نوشته رضا مرتضوي

جشن

گوش‌هایت
جاروبرقی می‌شوند روی دیوار
برای مکیدن صدا
آن سوی دیوار چه می‌گذرد؟
دم مسیحایی او
بادکنک‌ها را زنده می‌کند
در حالی که تو می‌میری
برای دعوت‌شدن به این جشن

نوشته رضا مرتضوي

میکروبیولوژی

چیزهایی که می‌دانم بسیارند
می‌دانم حافظۀ ماهی ۳ ثانیه دوام دارد
نوک مداد از کربن درست شده
چشم شترمرغ از مغزش بزرگ‌تر است
و هزاران چیز بی‌فایده دیگر
از ریاضی اما سر درنمی‌آورم
و اندازه‌ها را
همین‌قدر می‌دانم
که عظمت حضور میلیاردها انسان
بر سطح این سیاره
برابر است با تجمع میلیون‌ها میکروب
سر یک سوزن خیاطی
متاسفم که به تو فکر نمی‌کنم
به سوزنی فکر می‌کنم که فرو‌می‌رود در دستم
و قطرۀ خونی که می‌چکد
به راستی چند قطرۀ خون
برای پر شدن استخر خانۀ تو کافی‌ست؟
باید از میکروب‌ها پرسید

نوشته رضا مرتضوي

معجزه

معجزه یعنی
کسی برای کشتنت می‌آید
و تو خانه نیستی

نوشته رضا مرتضوي

حرکت آهسته

 دویدن
به قصد شکار پریدن
و دریدن را
با حرکت اهسته دیدن
به این مستند معنا می‌بخشد
آه آفریقا، آفریقا
چقدر در تو تکه‌پاره می‌شوم هر روز

نوشته رضا مرتضوي